زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام وفات
ببـین در دیـده سـوی دیـدنـم نیست تــوان دادن جــان در تـنـم نـیـست چــنــان آبـــم نـــمـــوده آتــش تــو گـمـانـم جـسـم در پـیـراهـنم نیست ***************** لــبــاس تـو در آغـــوشــم بـــرادر صـدایـت مـانـده در گـوشـم برادر تو ماندی بی كفن بر خـاك صحرا چـگـونـه من كـفـن پـوشـم بــرادر ***************** همه رفتند و من جا ماندم ای دوست ز بخت بد به دنیا ماندم ای دوست چـرا رفـتـی مـرا با خـود نـبـردی ببین بعد از تو تنها ماندم ای دوست ***************** بـبـیـن از داغ تو خـیـلـی شـكـستـم شـكـسـتـم كه چـنـیـن از پا نـشستم شـكـسـتـه دشمـنـت از بس دلـم را چنان گـشـتـم كه نشناسی كه هستم ***************** بــه یـــادت در نـــــوای آب آبــــم چــنـان تــو زیــر تــیــغ آفــتــابــم تو راحت خـفـته ای در خانـۀ قـبـر ولـی من از غـمـت خـانـه خـرابـم ***************** مـن و كـابـوس شـمـشـیـر و تن تو تـمـاشــای بـه غــارت رفـتــن تــو تو را سر نـیـزه ها بـردنـد و مـانده بـــرای مــن فـقـط پــیــراهــن تــو ***************** سـراسـر نـیـزه می بـیـنـم به خوابم سـر و سرنـیـزه می بیـنم به خـوابم هـمـیـن كه پـلـك بر هـم می گـذارم تو را بر نـیـزه می بـینم به خـوابـم ***************** دلـم هر روز سوی نـیـزه می رفت كه خونت در گـلوی نیزه می رفت چه می شد مـثـل سرهای شـهـیدان سر من هم به روی نیـزه می رفت |